03 فروردین 1403
وقتی در حال چک کردن سایتها و کانالهای مختلف هستیم و کسی کنارمان نشسته باشد. حتی یک بچه ۵ یا ۶ ساله. احتیاط میکنیم و به نوعی از او ابا داریم. وقتی در یک مکان، تنها هستیم و متوجه دوربین مداربسته میشویم. خیلی مراعات میکنیم که کار اشتباهی انجام ندهیم.… بیشتر »
نظر دهید »
26 اسفند 1402
خانه کوچک و نقلی داشت. البته خانه که نه، بهتر است بگویم اتاق. اتاق ۱۶ متری، که هم پذیرایی بود و هم آشپزخانه. وقتی مادرم میخواست به خانهاش برود. کلی ذوق میکردیم و سریع آماده میشدیم. از بس مهربان بود و مهمان نواز. گاهی که مادرم آش محلی میپخت. یا دبه… بیشتر »
23 اسفند 1402
کافی بود کنارش بنشینی. چانهاش گرم می شد. و داغ دلش تازه. مادر شوهرم اصرار داشت بریم طبقه بالای خونشون بشینیم. من بدبخت قبول کردم. نگو میخواسته زاغ سیاه منو چوب بزنه. خوب چرا خونه اجاره نکردین؟ شوهرم تازه ماشین خریده بود. پول نداشتیم. باید کلی قرض و… بیشتر »