طبق آیه دوم سوره مُلک《الَّذِي خَلَقَ الْمَوْتَ وَالْحَيَاةَ لِيَبْلُوَكُمْ أَيُّكُمْ أَحْسَنُ عَمَلًا ۚ وَهُوَ الْعَزِيزُ الْغَفُورُ》 هدف از زندگی، آزمایش و ابتلا است. برای اینکه مشخص شود چه کسی بهتر عمل میکند. گاهی این عمل بهتر، نمود خارجی دارد و با چشم ظاهربین دنیایی میتوان نتیجه آن را مشاهده کرد. اما گاهی این عملکرد خوب، از نظر چشم مادی، باعث موفقیت و پیشرفت دنیایی نمیشود و نتیجه مطلوب را ندارد. اما آنچه برای خدا حائز اهمیت است، خود عمل و کارکرد شخص بوده نه نتیجه آن. مثلاً در دهه گذشته، شهدای مدافع حرم، بنابر احساس وظیفه و اطاعت از فرمان ولی، از زندگی و جان خود گذشتند تا از حرم اهل بیت و جبهه مقاومت دفاع کنند. اگرچه از نظر سیاسی و اقتصادی منافع دنیوی هم داشته و نیاز به نظر کارشناسان دارد، مثل همین که داعش و حامیانش یک دهه دیرتر به اهدفشان رسیدند. اما اگر ملت سوریه و بشار اسد به دلیل بیبصیرتی، ترس، سادهلوحی و… دست از مقاومت برداشته و کشور را دو دستی تقدیم کردند، نتیجه و هدف شهدا زیر سوال میرود؟ مگر شهدای مدافع حرم برای کشورگشایی و شاد کردن دل بشار اسد به سوریه رفتند؟
یا اگر امام حسین(علیه السلام) قیام کردند و از نظر نظامی شکست خوردند. هدف و انگیزه امام زیر سوال میرود؟
قطعاً هدف الهی و کار برای خدا هیچ وقت منجر به شکست نمیشود حتی اگر چشم ظاهربین ما پی به این حقیقت نبرد.
در این ایام، دوست دارم تمام وجودم گوش شود و در رابطه با نقش حضرت زهرا(سلام الله علیها) در دفاع از ولایت بشنوم.
از علت مجروح شدنشان. از شبهایی که با بدنی مجروح به در خانه انصار و مهاجر میرفتند. از علت این رفت و آمدهایشان. از گریه و نالههایشان در فراق پیامبر. مگر در این ۹۵ روز چه بر خانم گذشت؟ چگونه مردم در عرض سه ماه، همه چیز یادشان رفت؟ مگر این فاطمه، همان پاره تن پیامبر نبود؟
گاهی این مسائل باید تکرار شود. آنقدر که ملکه ذهن شود و در بزنگاه تاریخ بتوان راه را از بیراهه تشخیص داد.
مگر نه اینکه تاریخ درحال تکرار است؟ مگر ولی زمان ما حضرت حجت(عجلالله) نیست؟ مگر الگوی ما حضرت زهرا(علیهاالسلام) نیست؟ مگر ما قائل به جانشینی حضرت آیتاللهخامنهای نیستیم؟
ما به عنوان یک زن و تربیت کننده نسل آینده، برای پیروی از دستورات ولی فقیه در موضوع مقاومت چه کردهایم؟ مگر فرمان، حمایت همه جانبه نبود؟ این حمایتِ همه جانبه از سمت ما به چه شکل و چگونه ظهور و بروز پیدا کرد؟ اگر از جنبه مادی و پویش ایران همدل توانایی کمک نداشتیم. آیا از جنبه معنوی کاری انجام دادهایم؟ آیا دعای توسل و سوره فتحی که فرمودند در برنامه روزانهمان قرار گرفت؟
آرام آرام صدای خمپاره و موشک از بین رفته. با خبر آتشبس مردم، راهی خانه و کاشانشان شدند. تازه به خودشان آمدهاند. دور و برشان خلوت شده. میخواهند سر و سامان بگیرند. اما جای خالی یک نفر در ذوق میزند. هر کجا را مینگرند، یاد و خاطرهای از اوست. به گمانم تازه زخمشان سر باز کرده. داغدلشان تازه شده. اما چشم دنیا به آنهاست. باید آماده مراسم شوند. مراسمی که در تاریخ لبنان تاثیرگذار است. رسم حزبالله بوده. بعداز هر پیروزی، فرمانده برایشان رجز بخواند و تمام دنیا را آچمز کند. تشییع فرمانده قطعاً کم از مراسم سخنرانی ایشان ندارد. مراسم تشییعی که به مثابه یک رفراندوم در تاریخ مقاومت است.
قطعاً سننتصر
عشق کتاب و کتابخوانی بودم. عضو کتابخانه مدرسه شدم. هفتهای ۲ الی ۳ کتاب مطالعه میکردم. ایام عید نوروز، قرعه به نام دا افتاد. در طول تعطیلات، غرق در کتاب بودم و حیران از کارهای سیده زهرا. با خود کلنجار میرفتم و میگفتم: اگر من در شرایط سیده زهرا قرار میگرفتم، حاضر به انجام آن کارها بودم؟ به خود مینازیدم و میگفتم: غسل و کفن کردن میت که کاری نداشت، حتما میتوانستم انجامش دهم. اما ته دلم خوشحال بودم که آن زمان را درک نکردم.
بهمن ماه بود. هنوز در شوک شهادت حاج قاسم بودیم. بیماری کرونا کمکم تیتر اخبار شد. مرگ و میر به ایران رسید و اوج گرفت. کمبود غسال باعث شد اموات را بدون غسل و کفن دفن کنند. تا اینکه مراجع حکم دادند این کار، شرعاً درست نیست. جمعی از دوستان، با شنیدن این حکم راهی غسالخانهها شدند. اما من! از عدم رضایت خانواده که بگذریم، ته دلم راضی به این کار نبودم. راستش را بخواهید ترسیده بودم. ترس از مرگ، بیماری، حتی ترسِ بیرون رفتن از خانه. اما با نرفتن من، کار زمین نماند. فقط شرمندگیاش برای من ماند.
از روزی که جنایت رژیم صهیونیستی شروع شد و آیتالله خامنهای، حکم حمایت همه جانبه از مردم لبنان را دادهاند، بانوان وارد میدان از خود گذشتگی شدهاند. به گمانم این بار نوبت جهاد مالی است. فکرش را بکن، خانمها از طلاهایشان دل کندهاند و پای کار ولی فقیه آمدند. دیگر بهانهای در کار نیست. نه بحث جنگ و درگیری است. نه صحبت از مرگ و میر و نارضایتی خانواده. باید این بار کاری کنم تا شرمنده خودم نباشم.
اگرچه توفیق دیدار حضوری نداشتیم ولی اخبار را رصد میکردیم. رفتار و کردارت با مردم را دیدیم. سفرهای پی در پی و بازدید از مناطقی که تا به حال اسمش را نشنیده بودیم. خبر رونق گرفتن کارگاهها و کارخانهها. اشک شوق کارگران. کلید خوردن ساخت و ساز مسکن مهر و…
تمامش را دیدیم و حق داریم در فراقت بیقراری کنیم.
خبرنگارانی که از چم و خم تمام دولتها خبر دارند، شاهدان خوبی برای این ماجرا هستند. این سه سال، تلافی هشت سال افتتاح ویدئوکنفرانسی را درآوردند.
آقای سلامی! باید هم در فراقش گریه کنی. ما که فقط عکس و فیلمهایش را دیدیم حالمان دست خودمان نیست و گریه امانمان نمیدهد. شما که اکثراً همراهشان بودی و شاهد در گِل و لای رفتن و خاک و بوران رفتنش.
ما برای دوره دوم ریاست جمهوری روی شما حساب کرده بودیم. اما رقبا، شما را بهتر شناخته بودند. همانهایی که در مناظرات گفتند: چه تضمینی هست که ریاست جمهوری را نیمه کاره برای سِمَت بالاتر رها نکنی؟
امام علی علیه السلام: خَالِطُوا النَّاسَ مُخَالَطَةً إِنْ مِتُّمْ مَعَهَا بَکَوْا عَلَیْکُمْ وَ إِنْ عِشْتُمْ حَنُّوا إِلَیْکُمْ .
امام علی علیه السلام: با مردم آنگونه معاشرت کنید، که اگر مردید بر شما اشک ریزند، و اگر زنده ماندید، با اشتیاق سوى شما آیند.