بقیع اولین آرامگاهی است. که به دستور پیامبر صلیاللهعلیهوآله، توسط مسلمانان ایجاد شد. به تدریج خانههایی که برخی صحابه، در زمینهای میان بقیع و مسجد النبی ساخته بودند. به آرامگاه خانوادگی تبدیل و به قبرستان اضافه شد. از جمله خانه عقیل بن ابی طالب علیه السلام.
بقیع مورد توجه پیامبر و اهل بیت علیه السلام بوده و گزارشهایی از زیارت بقیع توسط اهل بیت در منابع ذکر شده است. با توجه به تاکیدهای پیامبراکرم، زیارت قبور بقیع در طول تاریخ همیشه مورد توجه مسلمانان بوده است.
مزار ائمه، ابتدا در خانه عقیل بود. این خانه به مرور زمان به همت مسلمانان بازسازی و مورد توجه قرار گرفت. زمانی که قبور سایر ائمه بناهای ساده داشت. جنت البقیع به علت حضور چهار امام معصوم از زیباترین معماریها برخوردار بود. تا اینکه وهابیان به مدینه حمله و خسارتهایی به حرم نبی اکرم صلوات الله علیه وارد کردند. بعد از آن شیخ عبدالله بن بلیهد، قاضی القضات مکه وارد مدینه شد و به همراه مفتیان وهابی با هدف؛ ایجاد تفرقه بین مسلمانان و از بین بردن نمادهای اسلامی، به بهانه ی شرک دانستن توسل به اولیای الهی پس از مرگ، درخواست شفاعت از آنها و ساخت مرقد و بارگاره، در ۸ شوال ۱۳۴۴ هجری قمری دستور به تخریب قبور ائمه علیه السلام دادند. این روز به یوم الهدم(روز ویرانی) مشهور است.
زیبا و دوستانش، قرار طبیعت گردی و جمع آوری گیاهان دارویی گذاشته بودند. صبح زود، راهی صحرا شدند. هر کدام مشغول شناسایی و چیدن یک گیاه شد. زیبا تا خواست شروع کند. چشمش به پروانه ای رنگارنگ افتاد. فکر به دام انداختن آن به سرش زد. دنبال پروانه کرد. از این طرف به آن طرف دوید. آخر، خسته و از نفس افتاده روی زمین افتاد. دوستانش او را نصیحت کردند. وقت کم است. بیا و گیاهی پیدا کن. اما زیبا، گوشش بدهکار نبود. با خودش میگفت:( تا غروب، وقت زیاد است. مگر میخواهم کوه جابهجا کنم؟!) چشمش به گلهای صحرایی افتاد و مشغول چیدن و دسته کردن آنها شد. کنار چشمه رفت و مشغول آب بازی شد. که صدای دوستانش را شنید.( زیبا آفتاب داره غروب میکنه باید برگردیم.)
زیبا نگاهی به آسمان انداخت. با دیدن سرخی آسمان، داد از نهادش بلند شد. وقت رفتن شده ولی کیسه او خالی خالی بود. به گریه افتاد و حسابی ناله کرد. هرکدام از دوستانش، یک مشت از گیاهی که چیده بود به او دادند. کیسه اش پر شد. خوشحال راهی خانه شد. مادرش با دیدن کیسه، حسابی او را تشویق کرد. اما تا در کیسه باز شد. با یک بغل، گیاه مختلف که بوی بدی از مخلوط شدنشان گرفته بودند روبرو شد.
هر سال، روز اول ماه رمضان برای خودم نقشه میکشم. امسال باید سنگ تمام بگذارم. هر روز جزء خواني داشته باشم. دعای ابوحمزه بخوانم، نماز جماعت، ذکر و…
دو سه روز اول، طبق برنامه پیش میروم. اما از روز چهارم، برنامه به هم میریزد. به خودم وعده میدهم. بابا یک ماه، فرصت کمی نیست. حالا امروز فلان کار را بکن. حالا یک شب دیگه ابوحمزه بخون. فردا دو جزء را با هم میخونم.
با این وعده وعیدها، روزها را سپری میکنم. که آهنگ خداحافظی از ماه رحمت به گوش می رسد. روزها مثل برق و باد گذشته و من سرگرم کار و بار خودم بودم. روز آخر هول میکنم. قرآن میخوانم. دعای سحر میخوانم. ذکر میگویم و…
در آخر ناامید و سرخورده، به خود صاحب خانه پناه میبرم. درخواست پذیرش این عبادات شعله قلمکار را دارم. چون خودش فرموده از فضل من درخواست کنید. در شأن او نیست به درخواست ما توجه نکند.
اللَّهُمَّ أَنْتَ الْقَائِلُ وَ قَوْلُكَ حَقٌّ، وَ وَعْدُكَ صِدْقٌ [الصِّدْقُ ] وَ اسْأَلُوا اللَّهَ مِنْ فَضْلِهِ إِنَّ اللَّهَ كَانَ بِكُمْ رَحِيماً، وَ لَيْسَ مِنْ صِفَاتِكَ يَا سَيِّدِي أَنْ تَأْمُرَ بِالسُّؤَالِ وَ تَمْنَعَ الْعَطِيَّةَ، وَ أَنْتَ الْمَنَّانُ بِالْعَطِيَّاتِ عَلَى أَهْلِ مَمْلَكَتِكَ، وَ الْعَائِدُ عَلَيْهِمْ بِتَحَنُّنِ رَأْفَتِكَ بِحُسْنِ نِعْمَتِكَ.
گناه کردیم و امید پرده پوشی داریم.
صدایت زدیم و امید اجابت داریم.
ما میدانیم که با اعمال و رفتارمان مستحق چیزی جز محرومی از رحمتت نیستیم.
اما تو به احوال ما دانایی، به فقر و بیچارگی ما آگاهی.
گناهان ما پیش روی توست.
گناهانمان را ببخش و از درگاهت محروم و ناامید باز نگردان!
تو با نعمتها به ما مهر میورزی. ما با گناهان با تو مقابله میکنیم.
تو خیر میفرستی. ما شر میفرستیم.
مدام فرشتهها، بدیهای ما را به تو اطلاع میدهند. اما این خبرها، مانع نزول نعمتهای تو نمیشود.
خدا را سپاس که میخوانمش و او پاسخم را میدهد. اگرچه زمانی که مرا میخواند سستی میکنم.
خدایا خودت فرمودی از فضل تو درخواست کنیم. مولای من در شأن تو نیست که به درخواست ما توجه نکنی.
خدایا تو را با زبانی میخوانم که گناهان زیادی کرده.
با دلی با تو مناجات میکنم که جرمش زیاد است.
تو را میخوانم در حال امید و ترس.
ای پروردگار من، هرگاه گناهانم را میبینم شرمنده و بیتاب میشوم. هرگاه کرمت را میبینم طمع میکنم.
پروردگارا اگر امروز کسی جز تو از گناهانم آگاه میشد آن را انجام نمیدادم.
و اگر از عقوبت و عذاب تو میترسیدم از گناهان دوری میکردم.
گناهم به خاطر این نبود که تو از دیگران برایم کم اهمیتتر باشی نه بلکه از این جهت بود. که تو بهترین مخفی کننده گناهان افرادی.
خدایا منم همان کودکی که پرورش دادی.
همان نادانی که دانا نمودی.
همان تشنهای که سیرابش کردی.
همان گمراهی که هدایت کردی.
منم کسی که در خلوت از تو حیا نکرد.
منم صاحب گناهان بزرگ.
همان کسی که گستاخی کرد.
منم کسی که مهلتم دادی اما…
خدایا نفسم گناهان را برایم زیبا جلوه داد. اکنون چه کسی مرا از عذابت نجات دهد؟؟
خدایا به تو توسل میجویم و به حرمت قرآن به تو تکیه میکنم. مرا ببخش و از من درگذر.
زیرا من در عین فراوانی گناه، امیدی جز تو ندارم.
در طول این چند سالی که به تکلیف رسیدم. نه تنها فراموش نکردم روزه ام. بلکه روزهایی که روزه نبودم، هم فراموش میکردم، روزه نیستم و چیزی نمیخوردم.
تنها یک بار فراموش کردم روزه ام. حسابی عصبانی شده بودم. به خاطر عادت همیشگی، که زمان عصبانیت باید چیزی بخورم. چند نخودچی که روی فرش افتاده بود. را داخل دهان گذاشتم و شروع کردم جویدن، که یادم آمد ای داد بی داد. من که روزهام!
تا افطار، آرد نخودچی تف میکردم. 😐
مگر اینها زن نبودند!؟
مگر درد شما، دفاع از زن و حقوق زن نبود!؟
اما زن ایرانی کجا و زن فلسطینی کجا!؟
وقتی پیراهن یک زن ایرانی را علم کنی با حمایت منافقان داخلی، بیاطلاعی و جو زدگی جوانان میتوانی یک کشور را به آشوب بکشی. اما زنان غزه به چه کارت میآیند!؟ کشور آنها نزدیک به یک قرن است. زیر سلطه بمب و موشکهای شماست.
آری شما برای تبدیل شدن ایران به وضعیتی مانند غزه، از زنانش حمایت و برای فوت یک زن، گریبان چاک میکنید. اما در مقابل بیشرمی عدهای حرام زاده، به زنان روزهدار غزه خفه خون گرفته اید.
شرم بر انسانیت و دفاع از حقوق زن، وقتی در چنین شرایط اسفناک و فاجعهآوری سکوت کند.
این است همان شعار زن زندگی آزادی شما!!