28 مهر 1402
با قدم های بلند،قصد جبران نیم ساعت تاخیرم را داشتم. پیادهرو،مملو از جمعیت بود و سرعتم را کم میکرد. وارد خیابان شدم.موتور سواران با داشتن پرچم فلسطین رژه میرفتند. خانمهایی کالسکه به دست وارد میدان میشدند. مردان کفن پوش،در صدر میدان ایستاده بودند.… بیشتر »
نظر دهید »
25 مهر 1402
تسبیح ام البنین را در دست گرفته و ذکر میگفت.آخر هر دور تسبیح،زیر لب چیزی زمزمه میکرد. کنارش نشستم و گفتم:《میبینم دوباره تسبیح مخصوص را برداشتی و ذکر میگی!دوباره چه گرهای تو کارت افتاده که دست به دامن خانم ام البنین شدی!؟》 نگاهش را از من برگرداند و… بیشتر »