خاطرات خادمی شهدا
قسمت آخر
غروب روز دهم،همگی در حسینیه حضرت زهرا سلام الله علیها جمع شدیم.مسئول سخت گیر اردوگاه،برایمان جلسه روضه برگزار کردند.بعد از روضه با دوستان،به نیزارهای اطراف اردوگاه رفتیم.
بعد از نماز مغرب،خانم عباسی به همگی پلاک رفیق شهید و سربند هدیه دادند.در کمال تعجب،پلاک فهیمه مزین به تصویر شهید جواد محمدی بود.😍
با کلی گریه و ناراحتی دوستان را راهی اصفهان کردیم.اگر همگی قبل از آمدن خادمین جدید،اردوگاه را ترک میکردیم،کارها معطل میشد.پنج نفری که سرما نخورده بودیم یک روز بعد راهی اصفهان شدیم.آن شب جای خالی دوستان حسابی توی ذوق میزد.😔
صبح فردا خادمین جدید وارد اردوگاه شدند.اتاق دیگری به آنها اختصاص دادند.وقتی برای توضیح مسئولیتها به اتاق ما آمدند.طوری ماسک زده بودند که خودمان از خودمان وحشت کردیم.😱
بعد از مرتب کردن اتاق و برداشتن وسایل،خانم عباسی به جهت رعایت مسائل بهداشتی در اتاق را قفل یا به اصطلاح پلمپ کردند.🙂
با تیم رسانه هماهنگ شدند و موقع ترک اردوگاه یک نماهنگ بسیار غمانگیز پخش کردند.طوری که صدای هقهق همه بلند شد.با کوله باری از دلتنگی و تجربه راهی اصفهان شدیم.😭