فراری
به_قلم_خودم
#روایت_زن_مسلمان
همیشه از اسم مهد فراری بودم و ترجیح می دادم ، مدت زمانی که برای خدمت مشرف میشوم ، در مراسم حضور داشته باشم ، تا با یک تیر دو نشان بزنم.
هم خدمت به زائرین آستان ، هم استفاده از فضای معنوی مراسم.
امروز بعد از مدت ها راهی مهد شدم.
مهد مختص به بچه هایی بود که پدر یا مادرشان در مراسم حضور داشتند و برای استفاده بهتر از مراسم ، بچه های خود را به آنجا می سپردند.
وقتی با بچه ها هم بازی شدم ، گل لبخند روی لب هایشان شکفت و کلی شیطنت و بازی کردند.
با خود گفتم ؛ این کار مگر شاد کردن دل مومن نیست؟
پدر و مادرها بعد از اینکه بدون دغدغه در مراسم شرکت کردند ، هنگام تحویل بچه ها کلی دعای خیر برایمان کردند.
روحیه خودم به کل تغییر کرد و بعد از مدت ها ، دو ساعت بدون هیچ دغدغه ای ، فقط به دنیای کودکان سفر کردم.
متوجه شدم کمان من ، اگر دو نشانه را هدف قرار می دهد ، قطعا کمان خدا فراتر از این اعداد است.😍
خادم آستان حضرت زینب بنت موسی بن جعفر