هوهوی وروجک مشغول دور زدن و گشت و گذار در آسمان بود. ابر کوچولوهای ناز نازی را فوت میکرد و قلقلک میداد. هوهو حسابی سرگرم بازی بود که صدای وحشتناکی شنید. به سمت صدا حرکت کرد. به سرزمین عجیبی رسید. همه جا، پر از دود و آتش بود. سریع به طرف پایین رفت. کنار درختی رسید. با تعجب به درخت نگاه کرد. بیشتر برگهای درخت سوخته بود. شاخههایش شکسته بود. لانه گنجشکها خراب شده بود. جوجه گنجشکها روی زمین جیک جیک میکردند. هوهو نزدیک جوجهها رفت و سلام کرد. جوجهها از ترس میلرزیدند. هوهو پرسید چرا زمین افتادید؟
چه کسی لانه تان را خراب کرده؟
پرحنایی جلو آمد و گفت: در لانه نشسته بودیم. چند پرنده آهنی در آسمان پرواز کردند. از دهانشان آتش ریخت و همه چیز را خراب کرد.
هوهو خیلی ناراحت شد. فکری کرد و گفت: من به دنبال دوستانم میروم تا به شما کمک کنند.
هوهو سریع رفت تا به ابرهای پشمالو رسید. ماجرای جوجهها را به آنها گفت. ابرها وقتی همه چیز را شنیدند ناراحت شدند و همگی به همراه هوهو به سمت سرزمین جوجهها حرکت کردند.
ابرهای پشمالو وقتی به جوجهها رسیدند. با دیدن درختان سوخته و جوجههای تشنه،از ناراحتی به گریه افتادند. اشکهایشان روی زمین ریخت. جوجهها از دیدن قطرههای باران، بالا و پایین پریدند و با خوشحالی جیک جیک کردند.
مگر اینها زن نبودند!؟
مگر درد شما، دفاع از زن و حقوق زن نبود!؟
اما زن ایرانی کجا و زن فلسطینی کجا!؟
وقتی پیراهن یک زن ایرانی را علم کنی با حمایت منافقان داخلی، بیاطلاعی و جو زدگی جوانان میتوانی یک کشور را به آشوب بکشی. اما زنان غزه به چه کارت میآیند!؟ کشور آنها نزدیک به یک قرن است. زیر سلطه بمب و موشکهای شماست.
آری شما برای تبدیل شدن ایران به وضعیتی مانند غزه، از زنانش حمایت و برای فوت یک زن، گریبان چاک میکنید. اما در مقابل بیشرمی عدهای حرام زاده، به زنان روزهدار غزه خفه خون گرفته اید.
شرم بر انسانیت و دفاع از حقوق زن، وقتی در چنین شرایط اسفناک و فاجعهآوری سکوت کند.
این است همان شعار زن زندگی آزادی شما!!
با قدم های بلند،قصد جبران نیم ساعت تاخیرم را داشتم.
پیادهرو،مملو از جمعیت بود و سرعتم را کم میکرد.
وارد خیابان شدم.موتور سواران با داشتن پرچم فلسطین رژه میرفتند.
خانمهایی کالسکه به دست وارد میدان میشدند.
مردان کفن پوش،در صدر میدان ایستاده بودند.
دهه هشتادیها،با لباس پاسداری رجز خوانی میکردند.
خانم مسنی عصا به دست،میدان را دور میزد و با مشت گره کرده شعار میداد.
بچههای دهه نودی به خاطر ازدحام جمعیت به پلههای ساختمان شهرداری پناه برده و شعار میدادند.
پیرمردان جایی را برای تکیه،انتخاب کرده بودند و همزمان شعار میدادند.
فرزندان شهدا،با داشتن تصاویر پدرانشان برای دشمن خط و نشان میکشیدند.
*به راستی چه هدفی باعث این اجتماع بینظیر شده بود!؟
*چه چیزی باعث مشارکت بچههای شیرخوار تا پیران انقلاب در این راهپیمایی شده بود!؟
آیا ملت ایران،این جمعیت پرشور و رجز خوان است که در برابر رژیم کودک کُش اسرائیل قیام کردهاند یا جمعیتی که سال گذشته با آتش زدن سطل زبالهها قصد تغییر رژیم و انقلاب را داشتند؟؟
امان از نقش رسانهها و وارونه جلوه دادن حقایق.
تسبیح ام البنین را در دست گرفته و ذکر میگفت.آخر هر دور تسبیح،زیر لب چیزی زمزمه میکرد.
کنارش نشستم و گفتم:《میبینم دوباره تسبیح مخصوص را برداشتی و ذکر میگی!دوباره چه گرهای تو کارت افتاده که دست به دامن خانم ام البنین شدی!؟》
نگاهش را از من برگرداند و با بغض گفت:《با خانمهای جلسه قرآنی،ختم صلوات برای پیروزی مردم فلسطین برداشتیم.》
همان خانم های جوانی،که در دوران دفاع مقدس مشغول دوخت و دوز لباس رزمندهها بودند.
در دوران کرونا،جهادی ماسک میدوختند و با بسته معیشتی به خانوادههای بیبضاعت کمک میکردند.
حال که توانایی و امکان کمک مالی به جبهه مقاومت را ندارند.میدان را خالی نکرده و به کمکهای معنوی روی آوردند.
«مَنْ أَصْبَحَ لا یَهْتَمُّ بِأُمورِ الْمُسْلمینَ فَلَیْسَ بِمُسْلِمٍ»
آنکه صبح کند و دغدغه مسلمانان را نداشته باشد،مسلمان نیست.
این روزها مواظب باشیم!
با بی تفاوتی می توان مصداق این روایت بود.