مسیر عاشقی
#به_قلم_خودم
قسمت یازدهم
به سمت کربلا حرکت کردیم.چون عمودهای رند،اکثراً شلوغ است.یک عمود متفاوت برای محل قرار تعیین کردند.قرار شد.غروب آفتاب همگی عمود 313باشیم.
این عمود به خاطر موکب صاحب الزمان از عمودهای رند شلوغ تر بود. 😅
در طول مسیر،رفته رفته پراکنده شدیم و هفت نفری در مسیر باقی ماندیم. 😃
هرچه اطراف را نگاه میکردیم.خبری از موکب نبود.گفتیم:اینقدر میگن توی مسیر پر از موکبِ پس کو؟ 😐
حدود یک ساعتی پیاده رفتیم.تااینکه متوجه شدیم.تازه به عمود 1 رسیدهایم و موکب های زیادی برپا بود.
داشتیم به این بیتجربگی خودمون میخندیدیم. 😂
ناگهان آقایی پارچ به دست،سراغمان آمد.یک لیوان،مایع قهوهای رنگ به دست خانم قائدی داد.
از رنگش خوشمان نیامد.و از دستش نگرفتیم.ناراحت به سمت موکب برگشت.
خانم قائدی ریسک کرد و لیوان را سرکشید.
گفت:معرکه است.خیلی خوشمزه بود.کنجکاو شدیم چی بوده. 😳
به دنبال مرد به موکب رفتیم.گفتیم این شربت چی بود؟
خانواده ایرانی که در موکب نشسته بودند.جواب دادند شربت لیمو عمانی .
به سمت پارچ حمله کردیم و نفری چند لیوان خوردیم. 😄
صاحب موکب از این حرکت خیلی خوشحال شد.
خدایی خیلی خوشمزه بود.اصلا فکر نمی کردم از لیمو عمانی شربت به این خوبی درست کنن. 😋
ادامه دارد…